loading...
سایت عاشقانه نفس
mahdi بازدید : 486 شنبه 20 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر

مونده یک مرداب پیر

توی دست خاک اسیر

منم اون مرداب پیر

از همه دنیا جدام

داغ خورشید به تنم

زنجیر زمین به پام … آه

من همونم که یه روز

می خواستم دریا بشم

می خواستم بزرگترین

دریای دنیا بشم

آرزو داشتم برم

تا به دریا برسم

شبو آتیش بزنم

تا به فردا برسم … آه

اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر

اما از بخت سیاه

راهم افتاد به کویر

چشم من به اونجا بود

پشت اون کوه بلند

اما دست سرنوشت

سر رام یه چاله کنده … آه

توی چاله افتادم

خاک منو زندونی کرد

آسمون هم نبارید

اونم سرگرونی کرد

حالا یک مرداب شدم

یه اسیر نیمه جون

یه طرف می رم تو خاک

یه طرف به آسمون

خورشید از اون بالاها

زمینم از این پایین

هی بخارم می کنن

زندگیم شده همین

با چشام مردنمو

دارم اینجا می بینم

سرنوشتم همینه

من اسیر زمینم

هیچی باقی نیست ازم

قطره های آخره

خاک تشنه همینم

داره همراش می بره

خشک می شم تموم می شم

فردا که خورشید می آد

شن جامو پر می کنه

که می آره دست باد، آه

 

 

اردلان سرفراز

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 558
  • کل نظرات : 94
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 76
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 373
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 4,700
  • بازدید سال : 30,331
  • بازدید کلی : 674,904
  • کدهای اختصاصی